داستان ذوالقرنین در قرآن

قرآن کریم متعرض اسم او و تاریخ زندگى و ولادت و نسب و سایر مشخصاتش نشده . البته این رسم قرآن کریم در همه موارد است که در هیچ یک از قصص گذشتگان به جزئیات نمى پردازد. در خصوص ذوالقرنین هم اکتفا به ذکر سفرهاى سه گانه او کرده ، اول رحلتش به مغرب تا آنجا که به محل فرو رفتن خورشید رسیده و دیده است که آفتاب در عین ((حمئه )) و یا ((حامیه )) فرو مى رود، و در آن محل به قومى برخورده است .

ادامه مطلب ...

حکایتهای آموزنده ( خوک و گاو

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.

ادامه مطلب ...

حکایتهای آموزنده ( لالایی

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.پیر مرد همیشه از خروپف همسرش  شکایت  داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

ادامه مطلب ...

بخشش

 علی(ع) علیه السلام روزی وارد خانه شدند دیدند حضرت زهرا س دارند حسن (ع) و حسین(ع) را می خواباندند ولی بچه ها خوابشان نمی بره. علی(ع) گفت بچه ها نمی خوابند حضرت زهرا(س) گفتند علی جان از شما چه پنهان غذای کافی تو خونه نداشتم بچه ها را سیر کنم بچه ها گرسنه اند خیلی دل علی(ع) به درد آمد . آمد بیرون پولی هم نداشت رفت درهمی قرض گرفت به سوی بازار رفت تا آردی، خرمائی و ..  بخرد

ادامه مطلب ...

امام : بعد از من کسی خواهد آمد که پرچم را به دست حضرت مهدی خواهد

پایگاه صالحات - حجةالاسلام مهدوی :

خدا رحمت کند شهید عراقی و یکی از شخصیتهای سیاسی خوب امروز که متأسفانه نمی توانیم اسم ببریم ، میگویند وقتی امام در ابتدای نهضت اولین اعلامیه سیاسی خود را داد ، (خوب ما در حد فهم خودمان درک میکردیم ، نمی دانستیم روح خدا کجا را دارد میزند) گفتیم خوب مردم ایران در فقر و بدبختی و استکبار این طاغوت هستند و امام می خواهد این ایران را به آرامش و رفاه برساند .

ادامه مطلب ...

وارونه نمایی غرب از زندگی واقعی مردم ایران

در نظریه بازنمایی، اصل سلطه و هژمونی از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ رسانه ای که اقدام به بازنمایی می نماید به دنبال غیریت سازی و همچنین اعمال سیطره و سلطه خود است. در فرهنگ عامه غرب مدرن، اسلام و ایران به عنوان منبع خشونت و وحشت و عدم آرامش در خود و برای دیگران معرفی شده است.

ادامه مطلب ...

حکایتهای آموزنده (پاسخ جالب آسیابان به زاهد

زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
 
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
 
آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»

حکایتهای آموزنده (زودقضاوت نکنید!

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادند..

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.

نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

ادامه مطلب ...

حکایتهای آموزنده (چند می فروشی؟

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. 

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

ادامه مطلب ...

حکایتهای آموزنده (صداقت)

ماجرای انتخاب همسر برای شاهزاده چین

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند.

وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.

...

ادامه مطلب ...