مرحوم شیخ مفید رحمة اللّه علیه و دیگر محدّثین و تاریخ نویسان در کتاب هاى مختلف آورده اند:چون شب عاشورا فرا رسید حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه به جهت خستگى بیش از حدّ، جلوى خیمه نشسته بود و سر مبارک خود را بر سر زانوهاى خود نهاده ، تا قدرى استراحت نماید.پس ناگهان حضرت زینب علیها السّلام با شنیدن صداى صیحه اسبان و هجوم دشمنان ، نزدیک برادرش امام حسین علیه السّلام آمد و به آن حضرت خطاب کرد و اظهار داشت : اى برادر! آیا صداى اسبان را نمى شنوى ، که هجوم آورده اند؟!
در کتاب تفسیر امام عسکرى علیه السّلام آمده است :امام حسین علیه السّلام فرمود: پس از آن که خداوند، حضرت آدم علیه السّلام را آفرید و اسامى تمامى چیزها را به او تعلیم نمود و حضرت آدم آن اسامى را بر ملائکه عرضه داشت .سپس خداوند، حضرت محمّد، علىّ، فاطمه ، حسن و حسین صلوات اللّه علیهم را همچون شَبَحى در صلب حضرت آدم علیه السّلام قرار داد و به وسیله انوار مقدّس ایشان ،
ادامه مطلب ...
یکى از راویان و تاریخ نویسان آورده است :پس از آن که معاویه بر یکى از اصحاب و یاران باوفاى امیرالمؤ منین علىّ علیه السّلام - به نام حُجر بن عدى و اصحابش - دست یافت و آن ها را یکى پس از دیگرى با شکنجه هاى مختلفى به شهادت رساند، عازم مکّه معظّمه شد.وقتى وارد آنجا شد، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام را ملاقات کرد و عرضه داشت :اى أ باعبداللّه ! آیا خبردار شده اى آنچه را نسبت به حُجر بن عدى و دوستان و شیعیان پدرت انجام داده ایم ؟
سُلَیْم بن قیس و دیگر راویان حدیث آورده اند:
هنگامى که خلافت و حکومت به دست معاویه رسید، از انواع شکنجه ها و جسارت ها نسبت به شیعیان امام علىّ علیه السّلام و ذرارى فاطمه زهراء علیها السّلام هیچ دریغ نمى کرد.
و همچنین دین مقدّس اسلام و احکام الهى و نیز قرآن بازیچه بنى امیّه و بوالهوسان فرصت طلب قرار گرفت ، تا آن که امام حسن مجتبى علیه السّلام را به شهادت رساندند؛ و هر روز بر مشکلات و مشقّات شیعه ها و سادات به نوعى افزوده مى گشت .
1 - روز عاشوراء بین دو لشکر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود.در وسطهاى روز، یکى از یاران امام حسین صلوات اللّه علیه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسیده است ؛ و اکنون که به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرین نماز را خوانده باشم .
مرحوم شیخ مهدى مازندرانى - یکى از علماء بزرگ - به نقل از کتاب کبریت الاءحمر آورده است :حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه در روز عاشوراء، در آن موقعیّت جنگ و ستیز؛ و در همان لحظات آخر، هنگامى که به بعضى از افراد و اهالى کوفه برخورد مى کرد که در لشکر عمر بن سعدِ ملعون بودند.
روزى معاویه نامه اى براى مروان استاندار خود در مدینه به این مضمون نوشت : اى مروان ! از تو مى خواهم که امّکلثوم دختر عبداللّه فرزند جعفر طیّار را براى فرزندم ، یزید خواستگارى نمائى ؛ و عقد و ازدواج آن دو نفر را جارى گردانى .هنگامى که نامه معاویه به دست والى مدینه رسید، حرکت کرد و نزد عبداللّه آمد و او را از محتواى پیام معاویه آگاه نمود.
ادامه مطلب ...صالح بن میثم اسدى حکایت کند:روزى به حضور عمّه ام ، حُبابه والبیّه - که در اثر سجود و عبادت بسیار، نحیف و لاغر گشته بود - وارد شدم ؛ و پس از احوال پرسى ، عمّه ام به من گفت : اى برادرزاده ! مایل هستى تا حدیثى از امام حسین علیه السّلام برایت بیان کنم ؟
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرماید بر این که جدّ بزرگوارش ، امام حسین علیه السّلام پس از آن که به صحراى کربلا وارد شد، در جمع اصحاب و یاران خود چنین اظهار داشت : روزى در حضور جدّم ، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بودم که فرمود: اى فرزندم ! بعد از من ، تو را به سوى عراق سوق مى دهند، به سرزمینى که پیامبران الهى و جانشینان آن ها ( علیهم السّلام ) وارد آن سرزمین شده اند.در آن سرزمین ، تو و اصحاب و یاران تو را شهید مى نمایند؛ ولى
ادامه مطلب ...آن که جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را |
ترک جان گوى ، اگر مى طلبى جانان را |
قرب جانان ، هوس هر دل و جان نیست ، ولى |
دل کسى داد به جانان ، که نخواهد جان را |
دعوى عشق و محبّت نه به حرف است ، حکیم |
باید از خون گلو زد رقم این عنوان را |