امیر مؤ منان در مسجد کوفه ،
بالاى منبر خطبه مى خواند. مردى برخاست که به او ذعلب مى گفتند، داراى زبانى بلیغ
در خطبه و قلبى شجاع بود. گفت : اى امیر مؤ منان ! آیا پروردگارت را دیده اى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! من خدایى را که نبینم ، نمى پرستم .
پرسید: اى امیر مؤ منان ! پس چگونه او را دیده اى ؟
فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! دیدگان با
مشاهده او را نمى بینند، ولى قلبها با حقایق ایمان او را مى بینند. واى بر تو اى
ذعلب ! خداى من چنان لطیف است که لطفش به وصف در نمى آید و چنان عظیم است که با
عظمت وصف نمى گردد و چنان بزرگ کبریاست که با بزرگى وصف نمى شود. در جلالت چنان
جلیل است که با غلظت وصف نمى شود. قبل از هر چیز است و نمى شود گفت : پیش از چیزى
است . بعد از هر چیز است و نمى شود به او بعد گفت . اشیاء را خواسته ، اما نه با
همت
. درک کرده است ، اما نه با خدعه . در همه اشیاست
، اما با آنها مخلوط نیست و از آنها هم جدا نیست . ظاهر است ، نه به شکل مباشرت .
متجلّى است ، نه با دیدن . دور است ، نه با مسافت . قریب است نه با نزدیک شدن ،
لطیف است ، نه با جسم داشتن . موجود است ، نه بعد از عدم . فاعل است ، نه به
اضطرار. صاحب تقدیر است ، نه با حرکت . زیاد مى شود، نه با اضافه . شنواست ، نه با
آلتى .
بیناست ، نه با اءداتى . اماکن حاوى او نمى شوند و اوقات او را شامل
نمى گردند صفات او را محدود نمى کنند و خواب او را نمى گیرد. هستى او از اوقات
سبقت جسته ، وجودش از عدم و ازلش از ابتدا پیشى گرفته است . با خلق مشاعر فهمیده
مى شود که کسى براى او مشاعر قرار نداده و با تجهیز جواهر فهمیده مى شود که جوهر
ندارد و با ضد قرار دادن میان اشیا فهمیده مى شود که او ضد ندارد و با خلق تقارن
میان اشیا فهمیده مى شود که او قرین ندارد. نور را ضد ظلمت قرار داده است و خشکى
را ضد ترى و زبر را ضد نرمى ، و سردى را ضد گرمى متباین ها را با هم جمع کرده و
میان چیزهاى نزدیک ، دورى افکنده است که با تفریق ، بر مفرّق و با تاءلیف ، بر مؤ
لف دلالت مى کند. و این سخن خداى تعالى است : ((و من کل شى ء خلقنا زوجین لعلّکم
تذکرون
)).
میان قبل و بعد، فاصله انداخت تا معلوم شود که او قبل و بعدى ندارد و
موجودات با غرایزشان گواهند که آفریننده غریزه آنها، غریزه ندارد و با موقّت
بودنشان اعلام مى کنند که براى قرار دهنده وقت آنها وقتى نیست . میان موجودات حجاب
و مانع قرار داده تا معلوم شود میان او و خلقش حجابى نیست . پروردگار
است ، بدون این که خود پروردگارى داشته باشد و اله است ، بدون این که خود الهى
داشته باشد. عالم است ، بدون این که معلوم باشد. سمیع است ، بدون این که مسموع
باشد.