حطبه۳ نهج البلاغه که به شقشقیه معروف است

هان به خدا سوگند - فلان - جامه خلافت را پوشید و می‏دانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش در آید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قلّه‏ام گریزان. - چون‏ چنین دیدم - دامن از خلافت در چیدم، و پهلو از آن پیچیدم، و ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم که جهانی تیره است - و بلا بر همگان چیره - بلایی که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج اسیر.

ادامه مطلب ...

شخصیّتى غریب در دنیا

محدّثین و مورّخین روایت کرده اند:
هرگاه دردها و غم هاى جامعه براى مولاى متّقیان ، امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام غیر قابل تحمّل مى گشت ؛ و مى خواست درد دل خود را بیان نماید با خود زمزمه و درد دل مى نمود.
و آن حضرت معمولا به تنهائى از شهر کوفه خارج مى شد و حوالى بیابان غَرىّ نجف اشرف گوشه اى را بر مى گزید؛ و روى خاک ها مى نشست و دردهاى درونى خود را با آن فضاى ملکوتى بازگو مى نمود.
در یکى از روزهائى که حضرت به همین منظور رفته بود، ناگهان شخصى را مشاهده کرد که بر اشترى سوار و جنازه اى را جلوى خود قرار داده است و به سمت آن حضرت در حرکت مى باشد.

ادامه مطلب ...

سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از دفن ، در مسجد قبا

 

روزى ابوبکر و امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام در محلّى یکدیگر را ملاقات کردند.
ابوبکر گفت : حضرت رسول ، پس از جریان غدیر خم چیز خاصّى درباره شما نفرمود، امّا من بر فضل تو شهادت مى دهم ؛ و در زمان آن حضرت نیز بر تو به عنوان امیرالمؤ منین سلام کرده ام .
و اعتراف مى کنم که حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصىّ و وارث و خلیفه او در خانواده اش مى باشى ، ولى تصریح نفرمود که تو خلیفه بعد از او در امّتش باشى .
امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام اظهار داشت : اى ابوبکر! چنانچه رسول خدا صلوات اللّه علیه را به تو نشان دهم و ایشان تو را بر خلافت من در بین امّتش دستور دهد، آیا مى پذیرى ؟

ادامه مطلب ...

توکّل یا بى عارى

روزى امام علىّ بن ابى طالب ، امیرالمؤ منین صلوات اللّه علیه عبورش به گروهى از مسلمان ها افتاد که در گوشه اى از مسجد را اشغال کرده بودند و به عبادت مشغول بودند.حضرت علىّ علیه السلام نزدیک ایشان رفت و فرمود: شما چه کسانى هستید؟ و چه مى کنید؟
در پاسخ به حضرت ، اظهار داشتند: ما بر خداوند توکّل کرده ایم و عبادت او مى کنم .حضرت فرمود: خیر، چنین نیست ؛ بلکه شما بى عار و مُفت خور مى باشید، چنانچه راست مى گوئید و توکّل برخداوند متعال دارید، بگوئید که در چه مرحله اى از توکّل قرار دارید؟

ادامه مطلب ...

شکافتن قبر و مفقود بودن مرده لوطى

ابوالفتوح رازى ، قاضى نعمان و ابوالقاسم کوفى آورده اند:
در زمان حکومت عمر بن خطّاب ، غلامى را نزد او آوردند که مولاى خود را کشته بود، عمر بدون آن که تحقیق و بررسى نماید، حکم قتل او را صادر کرد.
این خبر به امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام رسید و شهود نیز شهادت دادند؛ که این غلام مولاى خود را کشته است .
حضرت خطاب به غلام کرد و اظهار نمود: تو چه مى گوئى ؟
غلام در پاسخ گفت : بلى ، من او را کشته ام .

ادامه مطلب ...

خطبه۲ نهج البلاغه از سخنان آن حضرت هنگام بازگشت از نبردصفین

تربیت و هدایت در پرتو سپاس از خداوند

خدای را سپاس گویم تا باران نعمتش بیش از پیش فرو ریزد، و اطاعتم در پیشگاه عزّتش فزون گردد، و جانم از معصیتش بیمه شود. و از آستان قدسش مدد خواهم تا «نداریم» را به مرز «بی‏نیازی» رسانَد، چه او دست هرکس گیرد راه گم نکند، و آن که بر امواج دشمنی او نشیند به ساحل نجات نرسد،

ادامه مطلب ...

مات الدین!

 

حضرت علی (ع) از محلی عبور می کرد، گروهی از بچه ها را دید که مشغول بازی بودند، ولی یک بچه در کناری ایستاده و غمگین است و بازی نمی کند. نزد او رفت و پرسید: نام تو چیست؟ گفت (( مات الدین )).

 امام در مورد پدر این کودک سؤال کرد! گفتند: پدرش مرده و مادرش زنده است. امام مادر فرزند را خواست و علت این نام را پرسید. !

ادامه مطلب ...

دینداری ابوجعفر حسینی(ع)

ابوجعفر محمد حسینی(ع) که با چهار واسطه به امام حسین(ع) می رسد، مردی فقیه و اهل زهد و عبادت بود. در ایام معتصم(ملعون) خلیفه عباسی علیه ستم او قیام کرد. معتصم با او جنگ کرد و او به ایران آمد و به شهرهای خراسان، سرخس، طالقان و مرو سفر کرد و گروه بسیاری از مردم ایران با او بیعت کردند.

ادامه مطلب ...

انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟!

محقق عالی قدر استاد فاطمی نیا فرمودند: یکی از علما که از دنیا رفته است از یکی از صلحا برایم تعریف می کرد که یک نفر گفته بود: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضاً بسیار مهم می آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می دادیم. یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید. چند روزی که گذشت متوجه شدم آن !

ادامه مطلب ...

عدالت علی (ع)

در شرح نهج البلاغه ابن الی الحدید/ حضرت علی (ع) در حکایت حدیده ی محماه پس از نقل داستان عقیل می فرماید: از این حادثه شگفت آورتر اینکه، شب هنگام کسی به دیدار ما آمد (نوشته اند که اشعث بن قیس بود. چون فردای آن روز قرار بود در دادگاه اسلامی به پرونده او رسیدگی شود، شبانه حلوایی را خدمت امام برد تا به خیال شیطانی خود، قلب آن حضرت را نسبت به خود تغییر دهد.) و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود، چنان از آن متنفرشدم که گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی کرده ی آن مخلوط کرده اند!

ادامه مطلب ...