بیانات امام خامنه ای (مدظله العالی) در خطبههاى نمازجمعه تهران - ۲۳/۰۲/۱۳۷۹
خداى متعال شخصیت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفى تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالى به زندگى پیامبر اکرم در دوران کودکى بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنابر روایتى قبل از ولادتش، و بنا بر روایتى دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا مىرود و آن حضرت پدر را نمىبیند.
به رسم خاندانهاى شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و داراى اصالت و نجابت مىسپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربى پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه سعدیّه - که از قبیله بنى سعد بود - سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله خود برد و در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگهداشت؛ به او شیر داد و او را تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهى این کودک را نزد مادرش - جناب آمنه - مىآورد و ایشان او را مىدید و سپس باز برمىگرداند. بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمى و روحى پرورش بسیار ممتازى پیدا کرده بود - جسماً قوى، زیبا، چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحى هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه زندگى در همان شرایط است - به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد؛ براى اینکه قبر جناب عبداللَّه را - که در آن جا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد - زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف بردند و از آنجا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که براى زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم. در برگشتن، در محلى به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر - هر دو - یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحى این کودک که در آینده باید دنیایى را در ظرفیت وجودى و اخلاقى خود تربیت کند و پیش ببرد، روزبهروز افزایش پیدا کرد. امایمن او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایى و پرستارى مىکرد. در شعرى عبدالمطلب مىگوید که من براى او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله - که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود - آنچنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده کم محبتى در این کودک مطلقاً به وجود نیاید و نیامد.هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیا رفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابىطالب - پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش - بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو مىسپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنى. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامى او را مورد پذیرایى قرار داد. ابوطالب و همسرش - شیرزن عرب؛ یعنى فاطمه بنتاسد؛ مادر امیرالمؤمنین - تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبىاکرم در چنین شرایطى دوران کودکى و نوجوانى خود را گذارند.