بسیارى از تاریخ نویسان آورده اند:چون حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه از مکّه معظّمه عازم شهر کوفه و سرزمین کربلاء گردید.به همین منظور به همراه اهل بیت و دیگر دوستان و یاران خود حرکت کرد، در بین راه در محاصره شدید لشکر عبیداللّه بن زیاد لعین به سرکردگى حرّ بن یزید ریاحى قرار گرفتند.و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد که حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوى عبیداللّه - والى کوفه - دستور بعدى بیاید.
لذا امام علیه السّلام با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن که به محلّى به نام (عُذَیْبُ الهِجانات ) رسیدند.در این هنگام از طرف والى کوفه - عبیداللّه - براى حرّ که فرمانده لشکر بود، نامه اى به این مضمون آمد که بایستى از هر جهت بر حسین علیه السّلام و همچنین یارانش سخت گرفته شود.حرّ، نامه عبیداللّه را براى امام حسین علیه السّلام قرائت کرد.و چون اءصحاب و یاران حضرت از پیام شوم عبیداللّه آگاه شدند، اظهار داشتند: یا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشکر او مبارزه و قتال کنیم ؟
حضرت پس از شنیدن سخنان اصحاب و یاران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نکنند، من هرگز اقدام نخواهم کرد.آن گاه یکى از یاران به نام زُهیر بن قین عرضه داشت : پس به سوى سرزمین کربلا که در همین نزدیکى قرار دارد، حرکت کنیم .همین که امام حسین علیه السّلام نام کربلاء را شنید، گریست گرفت و سپس اظهار نمود:(اَللّهُمَّ إ نّى اءعُوذُ بِکَ مِنْ کَرْبٍ وَبَلاء) یعنى ؛ خداوندا، از مشکلات و بلاهاى این سرزمین - کربلا - به تو پناه مى برم .و سپس مقدارى به مسیر خود ادامه داد و فرمود: در همین جا فرود آئید و بارها را باز کنید و بر زمین بگذارید، که این جا وعده گاه جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى باشد.و قبر و مقبره من در این سرزمین خواهد بود. بنابراین ، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام در روز چهارشنبه و یا پنج شنبه ، دوّم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمین کربلاء شد.