آمدم در کربلا تا با خدا سودا کنم |
از دل و جان حکم او را مو به مو اجرا کنم |
دین و قرآن را به خون خویشتن احیا کنم |
آمدم تا برگه آزادى اسلام را |
با نثار خون هفتاد و دو تن امضا کنم |
آمدم تا نخل توحید خدا را بارور |
با نثار اکبر و عبّاس مه سیما کنم |
آمدم تا بر علیه دشمنان جدّ خود |
با قیام خویش بر پا، محشر عظمى کنم |
آمدم تا تشنه لب ، جان در ره جانان دهم |
نقش خود را در زمین کربلا ایفا کنم |
آمدم تا بندگان را رهنمائى سوى حقّ |
با اسیرى رفتن ذریّه زهراء کنم |
آمدم تا با نثار کودک شش ماهه ام |
زاده مرجانه را بى چاره و رسوا کنم (58) |
شرح احوال شهیدان ، گرچه زد آتش به جانم |
از غم سالار ایشان ، سوخت مغز استخوانم |
یادم آمد رفتنش ، چون با تن تنها به میدان |
اشک ریزان همچو باران ، از سحاب دیدگانم |
از پى اتمام حجّت ، ایستاد آن حجّت حقّ |
لیک با حالى که تقریرش نگنجد در زبانم |
گفت و اى ، لشکر من آخر زِیْن عرش کردگارم |
بنده خاصّ خدا و پادشاه إ نس و جانم |
علّت ایجاد موجودات و سِرّ کاف و نونم |
مقصد و مقصود حقّ از خلقت کَون و مکانم |
واجب ممکن نما و ممکن واجب صفاتم |
اوّلین مخلوق خلاّق زمین و آسمانم |
صورت انسان کامل از سلاله ماء و طینم |
احسن التّقویم حقّ را معنى و شرح و بیانم |
یادگار حیدر صفدر، امیرالمؤ منینم |
زاده خیرالبشر، پیغمبر آخر زمانم |
شاه بطحا، ماه یثرب ، زاده زهراى اطهر |
گر نباشم ، هر چه باشم ، من شما را میهمانم |