آورده اند که هنگامی که حاکم فاطمی، مسجد جامه قاهره را بنا کرد، پس از مدتی ادعای الوهیت و خدایی کرد تا جایی که اول نامه ها می نوشت، بسم الحاکم الرحمن الرحیم! او با بذل و بخشش های فراوان مردم را به پرستش خویش فراخواند. در یکی از روزهای گرم تابستان مردم به جهت لبیک گفتن به ندای او اجماع کرده بودند.
به علت گرمی هوا، مگس های بسیاری برسر وصورت حاکم نشسته بود و غلامان هر اندازه در صدد دور کردن مگس ها بر می آمدند کاری از پیش نمی برنند. در این هنگام یکی از قاریان خوش صوت، با صدایی بلند و زیبا این آیات را خواند (ترجمه: ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافریند هر چند برای این کار دست به دست هم دهند و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان ( هم این عابدان و هم آن معبودان) خدا را آنگونه که باید بشناسند نشناختند. خداوند قوی و شکست ناپذیر است.) جمعیت با شنیدن این آیات، دچار اضطراب و ازهم گسیختگی شدند و چنان این آیات مؤثر واقع شد که گویی خداوند آن را برای تکذیب ادعای حاکم نازل فرموده بود. حاکم از تخت بر زمین افتاد و از ترس این که مبادا مردم او را بکشند، پا به فرار گذاشت. حاکم دو روز مخفی ماند، بعد به قصر آمد و دستور داد خواننده ی آیه را بگیرند و در دریا غرق کنند. وقتی او را غرق کردند، شخصی او را در خواب دید و پرسید، خدا با تو چه کرد؟ گفت: صاحب کشتی مرا به بهشت رساند.